وقتی اسمم رو در لیست افرادی که به زودی در دانشگاه مشغول به کار میشدند دیده بودند پیامی با این مضمون برایم فرستادند: "تبریک و آرزوی ایجاد تغییرات و بهبود همونطور که از یک مهندس صنایع بر می آد."
روزها میگذشت، روزهای سختی که داشتم پوست می انداختم، پوست انداختنی که باعث شده نتونم با آدمهایی که قبلا در زندگیم به عنوان معاشرانم باهاشون در ارتباط بودم، در ارتباط بمونم و دقیقاً اونروزها میگذشت
پاییز 95، پاییز 96، پاییز 97 و رسید به پاییز 98
آخرین روزهای تابستون رفتم دفتر دانشکده و ازشون پرسیدم: "استاد (همیشه حواسم بود آقای دکتر صداشون نکنم چون او جزء معدود اساتیدم هست) چه کار میشه کرد اوضاع یکم بهتر بشه؟" مدتی که برایم طولانی گذشت خندیدند، وقتی که علّت رو جویا شدم گفتند جالب بود که اینقدر به عمق فاجعه پی بردی" اونروز متأسفانه یادداشت برداری نکردم ولی چند جملشون یادم مونده:
1- ببین خود ما در عرض این چند سال چقدر تغییر کردیم همون میزان رو تعمیم بده به جامعه و اینکه چرا اوضاع روزبه روز بدتر میشه رو بفهم
2- کاش میشد همه کارها رو گذاشت کنار و کار فرهنگی کرد
اینجا خصوصی ترین فضایی هست که در فضای مجازی دارم، میخوام برای خودم چند تا درس بنویسم که از دکتر لطفی دیده ام(نمیتونم بگم یادگرفته ام):
1- اولین درس بها و ارزش دادن به خودت و کارهات بود، صفتی که در فرزاد هم شگفت زده ام میکنه، این باعث شده که خرده کاغهای روی میزشون هم با یادداشت های الکی و باطل پر نشه، در مورد پایان نامه میگفتند که تصور کنید که یک اثر علمی داره با نام شما ثبت میشه و باید شایسته باشه
2- پاکدستی و جدّی گرفتن حلال و حرام (یادمه دوست مذهبیم برای تشکّر از دکتر یه نهج البلاغه براشون گرفته بود، بهش گفتم من اینقدر دکتر رو مذهبی ندیدما و اون گفت از همه اساتیدی که تا الآن دیدم این به دین مقیّد تره)
ادامشو بعداً مینویسم
به جمله زیر دقّت کن
"یزد حدود بیست و پنج ساله که رتبه اوّل قبولی در دانشگاه ها رو به خودش اختصاص داده و قطعاً اگر مادران این افراد خانه دار نبودند ما این رتبه را نمی آوردیم پس چه اصراری به اشتغال بانوان داریم؟"
وات دِ فاز؟
این جمله رو جناب آقای بیوکی، نماینده شهر یزد در مجلس شورای اسلامی در جلسه دیروزِ (سی شهریور 98) شورای برنامه ریزی و توسعه استانداری یزد بیان فرمودند که من و الهه هم برای ارائه سند تدوین شده ارتقای بانوان و خانواده اونجا بودیم.
بعد از شنیدن این جمله یه نگاه به سمت راستم انداختم، خانم گفت: ای لعنت بر نظارت استصوابی، یه نگاه به روبرو، دکتر ل. نگاهش در گوشی بود و متوجه نشد والا مقام چی فرمودند. یه نگاه به سمت چپ، الهه هنوز استرس داشت و چیزی نگفت. سرم رو پایین انداختم و انگشتانم رو دیدم، همان انگشتانی که نام این فرد رو کاغذ رآی نوشت و به صندوق انداخت و ایکاش به جای آن درختی نشانده بود.
و امّا هدفم از این مقدمه: ت در کشور ما، فعلاً چون اطلاعی ندارم از جاهای دیگه نمیگم، تنها یک ابزاره برای رسیدن به قدرتِ کسانی که نازل ترین بهره های هوشی و سست ترین بنیان های اخلاقی رو دارن و هیچ امّیدی به اکثریت جامعه یون نیست. بیش از این نمینویسم چون برای همیشه از این وادی کناره گرفتم.
جای مردان ت بنشانید درخت که هوا تازه شود.
به خدا ایمان آرید،
به خدایی که به ما بیلچه داد تا بکاریم نهال آلو؛
صندلی داد که رویش بنشینیم وبه آواز قمر گوش دهیم،
به خدایی که سماور را از عدم تا لب ایوان آورد،
و به پیچک فرمود:
« نرده را زیبا کن! »
امروزه آموزش عالی نخبه گرا به آموزش عالی فراگیر تحول یافته است. دوره نخبه پروری به سر آمده است و آموزش عالی همگانی شده است.
اصولا چقدر جوامع امروزی از نظر دسترسی افراد به تکنولوژی قابل مقایسه با دهه های پیشین است که انتظار داتشه باشیم کمّیت آموزش عالی هم در سطح آن زمان ها باشد.
آموزش عالی قابل تقلیل به سطح هزینه نیست و ابعاد سرمایه ای دارد.
دسترسی به آموزش عالی یک حق شهروندی است که شهروندان از طریق آن حق دانستن و یادگیری خود را توسعه میبخشند.
ماجرای سوکال، که به شوخی فریبدهنده سوکال نیز معروف است، مربوط میشود به چاپ یک مقاله در باب مفاهیم پسانوگرا توسط آلن سوکال، استاد فیزیک دانشگاه نیویورک. در سال ۱۹۹۶، وی مقالهای در نشریه پسانوگرای متن اجتماعی به چاپ رساند. هدف وی آزمودن سختگیری علمی دبیران این نشریه و نشان دادن امکان سوءاستفاده از مفاهیم علمی در متون پسانوگرا بود.
اصل این ماجرا از آن جایی شروع میشود که سوکال، برای آزمودن جامعه متفکر پستمدرن، مقالهای آکنده از لفاظیهای فلسفی، برخی آسمانریسمانهای پسانوگرا و استفادههای کاملاً نارسا، نابهجا یا نادرست بعضی متفکران از مفاهیم علوم طبیعی و نظری - از جمله آشوب، نسبیت عام، فیزیک کوانتوم، تنیدگی، برخال، هندسه نااقلیدسی،مکانیک سیالات و مانند آن - و پیوند دادن آن به هرمنوتیک، جامعهشناسی، روانشناسی، فمنیسم و نظایر آن، را به رشته تحریر درمیآورد و در نشریه Social Text به چاپ میرساند.
طنز ماجرا این جا است که این مقاله بیاندازه مغلق و به همان اندازه بیمعنا و بیربط است، ولی چنان روشنفکرمآبانه و ژرف مینماید که هیچ یک از اعضای تحریریه این نشریه جرات ایراد گرفتن به هیچ بخشی از آن را پیدا نمیکنند و چشمبسته دست به انتشارش میزنند.
بعد از چاپ مقاله توسط این نشریه پسانوگرا، سوکال قضیه را رو و شروع به اثبات این میکند که چطور بهسادگی توانسته دبیران نشریه را با متنی چنین بیربط ولی درستنما مرعوب و آنان را بیهیچ زحمتی راغب به چاپ چنین چرندیاتی بکند. وی سپس همراه با ژان بریکمون، مجموعه تاملات خود را در زمینه سوءاستفادههایی که برخی از متفکران و نظریهپردازان پسانوگرا از مفاهیم و نظریههای علمی کردهاند، در قالب این کتاب چرندیات پستمدرن؛ سوءاستفاده روشنفکران پستمدرن از علم گرد میآورد و به چاپ میرساند. ماجرای سوکال در سالهای بعد مبنای کشمکشی شد که به آن «جنگ بین علوم» می گویند. (منبع:ویکی پدیا)
از این سوکال بازی ها زیاد در اطرافمون داریم. حواست باشه. همیشه با منطق خودت تطبیق بده و اگر چیزی غیر منطقی بود از بیانش نترس. نهایتش اینه که مجابت میکنن که اشتباه میکنی. بهتر از اینه که از ساده اندیشیت استفاده خودشونو ببرن.
شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست
کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست
اون کسی که از وضعیت انتقاد میکنه وماً کسی نیست که میخواسته کاری بکنه و بخاطر این وضعیت نتونسته.
اون کسی که میگه میخوام کاری بکنم وماً کسی نیست که واقعاً دغدغه مند هست.
از هیچ کس بت نساز.
چشمات رو ببند و عاشقانه تلاش کن
عاشق باش
عاشق میخنده، عاشق حالش خوبه، عاشق حرفهای منفی رو نمیشنوه و البته حرف مثبت الکی خوشحال کننده رو هم
نه خبرهای خوب خیلی خوشحالت کنه نه خبرای بد خیلی ناراحت
همه چیز در این دنیا گذراست.
درباره این سایت